پیک نیک

سلام
اخیش بالاخره روز موعود رسید حقیقتا تا ظهر منتظر بودم ولی وقتی خبری نشد دلسرد شدم همون دیشبشم بودم ولی .....
به این میگن شگفتانه...
ولی ای کاش که استاد رامین هم بودند.البته کمال هم جای خود داره و تا نیم ساعت دیگه  بهش زنگ میزنم و امیدوارم اونم بیات
مثل اینکه رامین نیست اصلا یزد و این طرفا نیست چون رضا گفت یه قضیه ای هست حالا فردا میگه
خوب بگذریم
من باید یه سری به انبارمون بزنم برای همین زود مینویسم و میرم
احمد ببین من اول میام دنبال تو چاره ای هم ندارم چون ادرس رضا رو که بلد نیستم و البت شما هم به همچنین ولی طبق کروکی و ادرس دقیقی که دادی فکر نکنم مشکلی باشه 
دوستان یهو فکر بد نکنن، نه که ما ساعتی یه دفعه ادرسامون تغیر میکن واسه همین پرسیدم و احمدم ادرس فردا صبحشو بهم داد. به هر حال مریخیا اینجورین
از خونه که دارم راه میفتم بهت زنگ میزنم یحتمل سه راه شحنه سر کوچه اکی سازی هم برم و یخ بگیرم
از اونجا که بخوام راه بیوفتم مجددا بهت زنگ میزنم که اماده بشی
خوبه؟؟؟؟
میدونم خوبه
فکر نکن قراره پنج صبح بیدار شم
احتمالا هفت بیدار شم و تا بیام اونجا میشه هفت و نیم به هر حال به محض اینکه بخوام راه بیفتم بهت زنگ میزنم
خوبه؟؟؟؟
میدونم خوبه
خوب فقط یه نکته هست که باید بگم گوشیتو شارز کن و بزار رو حالت زنگ یعنی سایلنت نباشه که ........
همش همین فقط امیدوارم رمضونی کیر نخوریم و صبح یه چیزی گیرمون بیات که ببریم
ای کاش صبح خبر میدادید که من قشنک امادگی پیدا میکردم حداقل یه چیزی برای ظهر تدارک میدیدم (این همه داد میزدم زود خبر بدید واسه همین بود)
به هر حال این نشد شیرینی یه تفریح ساده کنار بهترین دوستانمه تا ببینیم بعدا چی میشه
دیگه عرضی نیست رفتم تو انبار
بای

0 نظرات: