به یاد قیصر...

سلام

...................................................................................

سخنی با مخاطبین گرامی:

ابتدا به ساکن از عزیزانی که نظر دادند تشکر می کنم!
نظرات شما باعث دلگرمی ماست...
اگر هم مایلید عکس ها و کلیپ هایتان در پایگاه منتشر شود، در بخش نظرات با ما در ارتباط باشید.

...................................................................................

در رابطه با سیاست های پایگاه:

در رابطه با سیاست های پایگاه باید عرض کنم، از وقتیکه جناب مهندس این وب را تاسیس فرمودند، بنای کار بر آزادی گذاشته شد!
آزادی کامل...
منتهی خود آزادی اگر بی قید و بند باشد، آزادی دیگران را سلب می کند!
پس ما تا آنجا آزادیم که به هیچ خری توهین نشود، و همه حضرات مورد احترام واقع شوند...
و اینکه....
همین

...................................................................................

تصاویر امروز:

1. هنری...

























2. دوستانی که به دیدن جناب مهندس تمایل داشتید ببینید:
این عکس رو خودم از ایشون گرفتم...
















3. نیشت رو ببند!


















4. و این هم یک آدم سرخوش...





















_برای دیدن اندازه واقعی تصاویر روی آنها کلیک کنید..._

...................................................................................

چند خط به یاد قیصر:

امشب دلم هوای استاد امین پور رو کرد...
وقتی به یاد شعر ناگزیرشون افتادم!
شاید دلیلش اینه که همین چند وقت پیش مسافرت بودم!
و شاید دلیل دیگش این باشه که قراره با دوستان یک سفر یک روزه دیگه هم بریم!!
البته انشاء الله...
به هر حال یاد و خاطره شون رو گرامی می داریم...
اشعار استاد امین پور، بوی آشنایی می دهد!
روان است!
امروزیست...
اگر خوشحالی آرامت می کند و اگر ناراحتی تعدیل می شوی...
و در یک کلام، قیصر امین پور استاد به تمام معناست...

این شعر هم پیش کش:

حرف های ما هنوز نا تمام...
تا نگاه می کنی، وقت رفتن است!
باز هم همان حکایت همیشگی...
پیش از آنکه با خبر شوی، لحظه عزیمت تو، نا گزیر می شود!
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان چقدر زود دیر می شود...

...................................................................................

سفر:

مهم رفتن است!
حالا هر کجا که شد...
اصل با هم بودن است!
حالا هر وقت که شد...
مهریز و غربالبیز ندارد، جمعه و شنبه هم ندارد!

فرمول اصلی، مشق با هم بودن است...

...................................................................................

مهندس عزیز:

شاید من بد نوشتم!
که شما فکر کردی احتمال داره استاد خبر بدن...
به هر حال من می دونستم که صد در صد خبری نمیشه!
سعی هم کردم که این معنا رو در پستم برسونم!!
خلاصه!
استاد هم گرفتاری دارند...
و ما و شما هم که چار پایه ایم!
پس جمعه حرکت...
من فقط مونده به استاد اعظم هم خبر بدم...
بهش زنگ زدم، گوشیش خونه بود...
حالا دوباره تماس می گیرم...
انشاء الله فردا...
پنج شنبه شب هم بنده محضرتون تماس می گیرم...
البته انشاء الله...
و اینکه آقا ما چکار باید بکنیم؟
چی باید بیاریم؟
بالاخره همه زحمت ها گردن شما نیافته!
و ما هم یه نقشی داشته باشیم...
و...

فعلا همین!

...................................................................................

خداحافظی:

عرض دیگری نیست!
شب و روز همه بخیر و شادکامی...
خدانگهدار

شاهزاده تاریکی

2 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام
من همون به قول شما "ناشناس" هستم. فقط میخواستم بابت اینکه به دوستان فحاشی کرده بودممعذرت خواهی کنم. علت اینکارم این بود که فکر میکردم شما دارین حرفهای چرت و پرت و بیخود میزنین. ولی با عکسایی که تو چند پست قبل دیدم و عکسایی که یه نفر تو نظرات لینک کرده بود . هر چقدر فکر کردم نتونستم به نتیجه ای غیر از حرفایی که شما در مورد کاکا زده بودین برسم.
بازم از همگی معذرت میخوام
فقط یه چیز
من خیلی وقته کاکا رو دوست دارم و اخبار و مسائل مربوط بهش رو پیگیری میکنم ولی همچین مساله ی مهمی رو تا حالا تو هیچ منبع خارجی و ایرانی ندیده بودم بهش اشاره ای بشه . میشه بگین علتش چیه ؟

احمد گفت...

سلام مهندس
من شرمنده ام...
نمی دونم چه جوری شده که من اصلا پستت رو ندیدم!!
اصلا ندیدم...
اینهمه توضیح و نظر و...
نمی دونم چی شده!
به هر حال می خونم و مفصل جواب می دم...
اگر زنده بودم!!
به امید دیدار