پارادوکس...

سلام
خسته نباشید...
...........................................
قبل از هرچیزی تشکر...
به مناسبت اینکه زیاد نوشتی و من از خوندنش حال کردم!
هرچی می خوندم تموم نمی شد، و بیشتر حال می داد!!
حالا می فهمم که از خوندن پستای پر و پیمون من چقدر حال می کنی!!!
...........................................
گزارش تصویری:
چرا چسبیدی به زمین؟

















اینم چک چک....
1:















2:






















.......................................
اصل مطلب:
کاری به تعریف و تمجید ندارم!
آقا، ما نفهمیدیدم...
اگه میشه یه دفعه دیگه توضیح بدین!!
***
از یه طرف گفتی:

اگه قرار که اون روز روزه نگیری خوب خلافم روش چه فرقی داره
حالا فکر کنم اصلا باید بسپارم یه خلافی پیدا کنم چون مثل اینکه فقط مزه بیرون رفتن ما به خلاف کردنه

از یه طرف دیگه:

نمیدونم شایدم وظیفه منه که یه خلافی جور کنم به هر حال باید همینجا اعلام کنم بابا من این کاره نیستم

***
من همه حرفام رو زدم!
گفتم احتمال داره که دوستان و اساتید بمبی بندازن بالا...
شما هم می تونی بندازی...
کی گفته مزش به خلافه؟
بیرون رفتن رو می گم!!
اگر من همچین حرفی زدم، همینجا حرفم رو پس می گیرم...
اما حال نمیده چارتا نشه باشن، چارتا گوزم نباشن...
اصلا بعد از همه این حرفها ممکنه دوستان صاف و پاک بیان...
مهم نیست...
اینهمه غیبت!!
بگذریم...
من شاید تا دو روز پیش خیلی حال می کردم که دور هم بشینیم، یه چارتا کس شعری بخوریم، چارتا کس شعری بگیم و خوش بگذرونیم...
اما الان نظر خاصی ندارم...
همه جوره پایه ام...
ایشالا که خوش بگذره...
یعنی ایشالا که خوش میگذره...
همین...
.......................................
نکته بعدی...
فرمایش حضرت عالی:
خوب من فکر میکردم حداقل شما روزه دار باشی حالا رامین و رضا رو نمیدونم چون در رمضان گذشته یادم نمیات شما روزه نگرفته باشی ولی خوب رامین رو تو هتل داد میدیدم که با هم شربت میخوردیم...
عرض بنده:
ببین، نمی دونم چقدر باید توضیح بدم تا خوب متوجه بشی، یا اصلا نیازی باشه یا نه...
ولی خیلی مختصر عرض می کنم...
من نمازم رو می خوندم و می خونم، روزه هم می گرفتم و می گیرم!!
البته شده که نگرفتم...
مثلا در جوار خود اساتید بارها پیش اومده...
ولی در کل روال رو گذاشتم بر گرفتن...
نماز هم که خودت دیدی، موقع خودش می خونم!!
ولی خوب....
اینجوری هم نیستم که...
یعنی موردی پیش بیاد پایه ام!!
اصلا منظور من در نوشته قبلم این بود که شما چرا نوشتی رمضون...
حتی اگر رمضون هم باشه، و همه هم روزه بشن، باز هم مشکلی نیست...
چون تا تفت، مهریز، میبد و اینجور جاها روزه میشکنه!!
اصلا مشکلی نیست...
یه دونه هم بیشتر قضا نداره...
ولی بابا این چیزا که مهم نیست!!
تنت سالم باشه...
فکر کنم دیگه کافی باشه!
........................................
تصاویر ناب:
نقاشی های خودم!!

















این یکی هم هست...
















...................................................
کدامیک را ترجیح می دهید:
از این نوع؟


























یا این نوع؟






























این هم هست...














و این...





















و البته این...



























این هم همینطور...
















و این یکی...



























و این هم عکس منتخب این شماره...



























تصاویر مورد نظر خود را از ما بخواهید...
فقط که سرو اکی نیست، عکس هم داریم...
و خیلی چیزهای دیگر...
..................................................
پدر جان:
دلمان گرفت از تنهایی...
چارتا کس شعری که می گذارم، به این امیده که شاید یکی بیاد...
سربزنه!
نظر بده...
ولی انگار نه انگار...
...................................................
کس شعر در وقت اضافه:
اگر بگم که نوشتن این پست یه شب طول کشیده تعجب می کنی؟
بله...
حق داری!!
ولی من در کنار کارهای دیگه این پستم نوشتم!!

عکس ها رو پیدا کردم و به مطالب اضافه کردم...

خلاصه که زندگی کردم!!

ولی چه فایده...

چه فایده که گذشت و صبح که بشه خلاصم...
کلاس و درس و دانشگاه...
تازه ترم مهرمون از 20 شهریور شروع میشه!!
ترم مهر...
20شهریور...

این که دیگه اسمش مهر نیست...

ترم شهریورمون از بیستم شروع میشه!! همین
..................................................

یکسری عکس باحال:
اولی...
















بعدی...

















و بعدی...














و بعد...






























و این هم آخرین عکس...






















...................................................
و بالاخره...
تمام!!
ایام به کام...

..................................................

عرض دیگری نیست
مخلص شما
شاهزاده تاریکی

0 نظرات: